قاطی پاتی های من...

 

 

 

 

کـاش مـی فـهـمیـدی

قـهـر میـکنم

تـا دسـتـمو مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـی

بـمون...

نـه ایـنـکـه شـونـه بـالا بــنـدازی و آروم بـگـى

هـر طور راحـتـى!!

.........................................................................

 

 


مرغ عشق فخر فروشي نکن ...
معشوق تو نيز به لطف قفس است که وفادار مانده ... !

.........................................................................

 

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک
گاهی انتظار...

این سهم چشم های من است.

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
سكوت...

این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان!

داستانک طنز

 

بابا جون؟
- جونم بابا جون؟
این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟
- خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم
یعنی با لباس راحتی سختشه
؟
- آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!
پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟
- …….هیس بابایی، دارم فیلم میبینم
باباجون، کم آوردی؟!

ادامه نوشته

آهااای...

 

آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام.

 

 

 

 

من...

 

من از دســـت ديــگران نـــاراحت نميشوم


فـقـــــــــط


نظرم را در موردشـان عوض ميكنم...

 

 

مطلب طنز و جالب درباره طرز فکر دخترها و پسرها

در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟
دختر: یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به هدر نره !
.
پسر: یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون ، پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال)
.تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه…
دختر: مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه !
.
پسر: اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه !
و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی !

تو مغازه لباس فروشی…
دختر: دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن !
.
پسر: لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره !

وقتی از یکی بدشون بیاد…
دختر: سعی میکنه طرفو نبینه یا بی محلش میکنه !
.
پسر: تمام تلاششو یکنه آبروی طرفو ببره و ضایعش کنه !

وقتی با دوستاش تو خیابون را ه میره (دوستاش هم جنسشن)…
دختر: می چسبن به هم تازه بعضیهاشون هم دست همو می گیرن با صدای آروم غیبت می کنن یا در مورد لوازم آرایش جدیدی که خریدن حرف می زنن یا در مورد درس و فعالیت های علمی بحث میکنن !
.
پسر: با ۲۰ سانت فاصله کنار هم حرکت میکنن و در مورد مسایل بی خود بحث می کنن !

اگه بعد از مدتی هم رو ببینن…
دختر: تا همدیگرو میبینن یه احوالپرسی گرمی میکنن بعدشم آمار بقیه رو از همدیگه میگیرن که از حال دوستای دیگشون با خبر شن (انقد که مهربونن) !
.
پسر: مهم نیست چند وقته هم دیگرو ندیدن فقط با یه سلام و خوبی بعدشم میگن خداحافظ (انقد که بی احساسن) !

وقتی می رن کتابخونه…
دختر: دنبال کتابای باحال میگرده که پر از هیجان باشه و جدیدترین کتابهای علمی که همیشه بروز باشه !
.
پسر: تو لیست کتابا کتابای مثلا علمی رو پیدا میکنن و بعد ریز به ریز مطالعش میکنن و اگه چیزیم ازشون بپرسی مثه بلبل جوابتو میدن !
یا فقط رمان عشقی میخونن که مثلا مخ زدنشون بهتر شه !

وقتی بحث درس و کنکور میاد وسط…
دختر: روزی ۵ ساعت درس میخونه و آخرش یه رشته ی خوب جای خوب قبول میشه و سعی میکنه درس رو به خدمت خودش در بیاره (ماشالاه هوش دخترا زیاده) !
.
پسر: روزی ۲۹ ساعت مطالعه میکنه و آخرشم گند میزنه بعد میگه من میخوام برم سربازی مردو چه به درس و مشق میخوام در خدمت جامعه باشم !

وقتی می خوان ورزش کنن…
دختر: با یه لباس راحت میان پارک یکم تند راه میرن تا هوای پارک رو استشمام کنن بعدشم میرن باشگاه و با تمرین خودشونو ورزیده تر میکنن !
.
پسر: خودشو میکشه که تیپ بزنه بعدش میره تو پارکا ول میچرخه که شاید بتونه مخ یکی این دخترای که صبحا میان ورزش رو بزنه !

وقتی تو خیابون یک ماشین آخرین سیستم و اسپورت می بینن…
دختر: میگه ایول عجب ماشینیه! مبارک صاحبش ۱
.
پسر: با حسرت نگاه میکنه بعد اگه رانندش دختر باشه خودشونو میندازن جلوی ماشین تا شاید فرجی شه !!

زن و مرد...


مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال  های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی  و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند....

 

ای کاش

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت

یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت .

 ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد

 از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد .

 ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی

 یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی .

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد

 مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد .

 ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود

یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود .

ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد

 یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان